پر از بغضم .....
شانه هایت ساعتی چند رفیق.....؟؟
پ.ن:شکر رویا که هنوزم میتونم توی رویا روی ماتو ببینم...
پر از بغضم .....
شانه هایت ساعتی چند رفیق.....؟؟
پ.ن:شکر رویا که هنوزم میتونم توی رویا روی ماتو ببینم...
از این دنیا ب این بزرگیش
فقط یه صفحه از دنیای مجازیش بهم رسیده....!!
فقط ازادم اینجا زندگی کنم...!
یکم زیاده میخوام ببخشمش به بقیه...!!
پ.ن:انصاف نیس خدا...من جای زندگی میکنم که ادماشم مجازین..
پشت سرهم بدون وقفه روشن میکرد...
دیگه داشتم خفه میشدم...
رفتم که بگم لامصب تو بدرک داری منو خفه میکنی که یهو خشکم زد...
چیزیو دیدم...که ای کاش هیچ وقت نمیدیدم...
پ.ن: نیمه های شب بود که همون سازه همیشگی شو میزد
اما این بار بادستای خونی...!!چیکارش کردی؟؟
میرم کنج اتاقم...
تموم روزارو میزارم کنارهم....
گذشته رو مرور میکنم...اما دلیلی برای کارت پیدا نکردم...
راستی چرا...؟
چرا تو...؟تو که رفیق 11سالم بودی...؟؟؟
پ.ن: اینو فقط خودت میفهمی...!!
انتهای سالن...پشت دود...رقص نور...لعنتی تو اینجا چیکار میکردی...؟؟
پ.ن:لعنت ب این مهمونی...
مسخره اس...بعداز ماه هابی خبری ....بعد از بودن با اون
بی اون که سراغی ازمن تو این مدت گرفته باشی
میگی: "دلت برام تنگ شده....."
یا منو ب بازی گرفتی یا معنی حرفی که میگی و نمیفهمی...
پ.ن:اونی که منو فرض کردی خودتی....گفتم بدونی...
خرده های غرورم رو جمع میکنم...
اما دستام خونین...!!
درد دارن...درد...میفهمی...؟؟
پ.ن:میگذره...اما کاش دیگه تکراری نگذره...!!
باس به بعضیا گفت: اگر این رابطه تا اینجا
دووم اورد فقط و فقط
مدیون محبت های همیشگیه من بوده....
و گرنه تو اونقدر که فک میکنی
ارزشش رو نداشتی...اره....
پ.ن:خداکنه این فصل خوب شروع شه...خوب نیستم...